Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فارس»
2024-04-28@08:53:23 GMT

او از شهادت می‌گفت و من باور نمی‌کردم

تاریخ انتشار: ۲۱ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۲۰۱۵۷۰

او از شهادت می‌گفت و من باور نمی‌کردم

به گزارش خبرگزاری فارس از لالی، در میان همه شهدای مدافع امنیت فراجا تعدادی از شهدای مدافع سلامت مظلوم و مهجور مانده‌اند؛ شهدایی که حین مأموریت و در خلال تأمین امنیت روانی و ایمن در سطح جامعه دچار ویروس کرونا شده و به شهادت رسیدند. شهید علی شجاعی هم یکی از این شهدا بود.

وی متولد سال ۵۳ بود که در شانزدهمین روز از فروردین ۱۴۰۰ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و به جرگه شهدای مدافع سلامت فراجا پیوست.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

برای آشنایی با این شهید با حلیمه شجاعی همسرش همراه شدیم تا برای ما از آشنایی و سیره اخلاقی و شهادت شهید علی شجاعی در اوج بیماری کرونا بگوید که خواندنش خالی از لطف نیست.

رزق حلال اهل خانه

شهید علی شجاعی متولد ۹ فروردین ۵۳ خوزستان از شهرستان بهبهان بود که در تاریخ ۱۶ فروردین ۱۴۰۰ به شهادت رسید. وی از شهدای مدافع سلامت بود که جان خود را در مسیر حفظ ایمنی و سلامتی هموطنانش داد.
از او سه فرزند، دو پسر و یک دختر به یادگار مانده است. حلیمه شجاعی همسر شهید می‌گوید: «علی در یک خانواده پر جمعیت متولد شد. خانواده‌ای با دو برادر و هفت خواهر. پدرش از راه دامداری و کشاورزی رزق حلال خانه را کسب و برای گذران زندگی بسیار تلاش می‌کرد. علی و دیگر برادرانش برای کمک به پدر کنار او کار می‌کردند. خوب به یاد دارم گاهی از روز‌های سخت زندگی در تأمین مخارج و مایحتاج خانواده صحبت می‌کرد و می‌گفت، برخی اوقات مجبور بودم علاوه بر کمک به پدرم در امور دامداری و کشاورزی، برای دیگر هم محلی‌هایمان کارگری کنم تا کمک خرج خانه باشم.»

خدمت برای مردم

او در ادامه از علاقه همسرش به خدمت در نیروی انتظامی می‌گوید: «علی با تحصیلات فوق دیپلم دینی و عربی وارد نیروی انتطامی شد. بعد از ازدواج مدرک کارشناسی‌اش را در رشته حقوق گرفت. علاقه زیادی به کارش داشت. خودش را خادم مردم می‌دانست و هر کاری برای حفظ امنیت مردم انجام می‌داد. فدایی مردم بود و در همین مسیر هم به شهادت رسید.»

کرونا و شهادت

برای حلیمه شجاعی یادآوری روز‌های بیماری و شهادت همسرش سخت و دردآور است، اما همراهی‌مان می‌کند و از شرایط همسرش در روز‌های اوج بیماری کرونا می‌گوید: «شرایط کاری علی طوری بود که از شهادت برای من صحبت می‌کرد. همان زمانی هم که کرونا آمده بود می‌گفت خانم شاید همین کرونا بهانه شهادت ما شود. حرف‌هایی که من باورشان نکردم.
یکی از مأموریت‌هایی که همسرم و همکارانش در دوران اوج بیماری کرونا داشتند، حفاظت از شهر‌ها و مکان‌هایی بود که منع آمد و شد داشت. علی هم حین انجام یکی از این مأموریت‌ها و در تماس با مردم دچار بیماری کرونا شد و کمی بعد به خاطر وخامت حال بستری شد و به شهادت رسید.»

کنارم بمان!
همسر شهید از احوالات شهید در روز‌های آخر حیاتش یاد می‌کند و می‌گوید: «چون نزدیک تحویل سال ۱۴۰۰بود، علی ما را به روستا برد، آنجا را خیلی دوست داشت. وقتی بیماری کرونا به سراغش آمد، به من گفت می‌خواهم برایت سبزی بکارم‌که من گفتم نه باید استراحت کنی!
اما با همان روحیه بالایی که داشت برایم سبزی کاشت. وقتی تستش مثبت شد به من گفت این دیدار آخر ماست، من فکر کردم، چون حالش بد است این را می‌گوید، اما حالا که فکر می‌کنم می‌بینم او می‌دانست که می‌رود و من بی‌خبر بودم و چند روز دیگر او را از دست خواهم داد.

حلیمه شجاعی می‌گوید: تمام دو هفته‌ای که در بیمارستان بستری بود من کنارش بودم. خیلی به هم وابسته بودیم. حتی زمانی که در بخش آی سی یو بود با اصرار زیاد کنارش ماندم. یک صندلی می‌گذاشتم و می‌نشستم نگاهش می‌کردم و حرف می‌زدم. علی به من می‌گفت می‌خواهم تا زمانی که عمرم تمام می‌شود کنارم باشی! آن لحظات را نمی‌خواهم مرور کنم. روز‌های تلخ و سختی که شاید هیچ‌گاه از ذهن و خاطرم پاک نشود. روز‌های پر غصه‌ای که نمی‌خواهم برای کسی دیگر تکرار شود. تلخ بود و غمبار. علی رفت و من ماندم و یادگارهایش، من ماندم و مهربانی‌هایش که تمامی ندارند. من ماندم و محبت‌هایی که حالا می‌خواهم با همه وجود برای فرزندانش جبران کنم. می‌خواهم راهش را با عمل به توصیه‌هایش ادامه دهم. می‌خواهم او را به آرزو‌هایی که داشت برسانم، امیدوارم خدا به من در این مسیر کمک کند.»

همسری مهربان و همراهی صمیمی بود

این روز‌ها و در نبود شهید علی شجاعی آنچه همسرش را دلتنگ او می‌کند همان خلقیات و ویژگی‌هایی است که حالا مرورش هم می‌شود بغض‌هایی که گلو را می‌فشارد. همسر شهید می‌گوید: «علی انسان افتاده و خاکی بود. نه اینکه بخواهم اینجا برایتان از او تعریف و تمجید کنم، نه اصلاً اینطور نیست. خوبی‌هایش آنقدری است که حالا بشود از او به عنوان یک انسان خوب یاد کرد که توانست به این مقام دست پیدا کند.

علی چند سال در شادگان و مدتی هم در لالی خدمت و بعد به شهرستان بهبهان مأموریت پیدا کرد. هر کجا مأموریت پیدا می‌کرد، آنقدر با همکارانش صمیمی می‌شد که گویی برادر همدیگرند.

علی در خانه مانند یک پدر مهربان، همسری همراه و دوستی مورد اعتماد بود. خستگی را نمی‌شناخت. وقتی از محل کار به خانه می‌آمد با اینکه می‌دانستم روز سخت و پر مشغله‌ای را سپری کرده با بچه‌ها با محبت رفتار می‌کرد. او بعد از کمی استراحت بچه‌ها را برای تفریح بیرون می‌برد و سعی می‌کرد به آن‌ها خوش بگذرد. برادر بزرگم به علی خُرده می‌گرفت و می‌گفت همین که می‌نشینی بچه‌ها سراغت می‌آیند. یکی از آن‌ها بغلش می‌نشست، یکی روی کولش، یکی هم روی این یکی شانه‌اش. می‌گفت دوست دارم، بگذار راحت باشند. من دوست دارم بچه‌ها با من راحت باشند. علی هوای پدر و مادرش را خیلی داشت. ما ۶ سال اول ازدواج‌مان را در خانه پدری او زندگی کردیم. میان من و خانواده را مدیریت می‌کرد و چنان خانواده‌اش محترم بودند که در این مدت حتی یک بار هم با آن‌ها مشکلی پیدا نکردم. پدرش ارزش خاصی برای علی قائل بود. علی هم همینگونه بود. آنقدر که فوت پدرش او را بسیار غمگین کرد. هر مرتبه که مأموریت‌هایش طولانی بودند و نمی‌توانست به خانه سر بزند مرا به روستا و منزل مادرشان می‌برد. هر باری که مادرش را می‌دید دست، پا و صورت مادرش را می‌بوسید و او را در آغوش می‌گرفت و بسیار به او محبت می‌کرد.

اهل صله رحم و خیلی خوش رفت و آمد بود. همیشه دوست داشت اطرافش شلوغ باشد، چون در خانواده‌ای پر جمعیت بزرگ شده بود. بیشترین خاطراتش مربوط به آن مهر و محبتی است که به من و بچه‌ها داشت. خیلی خوش سفر و اهل گردش بود.
وقت گرفتاری‌های خانه و زندگی او را کنار خودم حس می‌کنم. واقعاً کمکم می‌کند و همین هم آرامش خاصی به من می‌دهد.»

عزادار امام حسین (ع)

همسر این شهید والا مقام می‌گوید: علی اهل معنویات و نماز و روزه بود. در ایام عزای امام حسین (ع) در ماه محرم، زمانی که مأموریت نداشت و خانه بود خود را به هیئت‌های امام حسین (ع) می‌رساند. اهل عمل به دستورات دینی بود. او علاقه و ارادت زیادی به ولایت فقیه داشت.


همسرم بسیار اهل کمک به فقرا و نیازمندان بود. یک بار قبل از شهادتش عابر بانک رفته بودیم بنده خدایی آمد و گفت کارت من سوخته است و نیاز به پول دارم. همسرم مقداری پول گرفت و به او داد. با تعجب پرسیدم از کجا مطمئنی که نیازمند است؟ می‌گفت می‌دانم.
وقتی به روستای محل زندگی‌مان می‌رفتیم به من می‌گفت غذا بپز تا برای نیازمندان ببرم. من همین کار را می‌کردم. هر وعده که برای خودمان غذا درست می‌کردم چند غذا هم برای آن‌ها آماده می‌کردم و همسرم به خانه‌هایشان می‌رساند. سفارش آن‌ها را به من کرده بود. می‌گفت هر بار آمدی حتماً این کار را انجام بده. بعد از شهادتش این کار را ادامه دادم. هنوز هم به یاد علی برای اطعام نیازمندان، غذا می‌پزم و پخش می‌کنم.

شهدایی که زنده‌اند

همسر شهید در ادامه به آیه ۱۶۹ سوره آل عمران اشاره می‌کند: «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» و می‌گوید: «واقعاً اینکه می‌گویند شهدا زنده‌اند حقیقتی است که باید به آن برسید و درکش کنید. من در بسیاری از مسائل و مشکلات خانه و زندگی به شهدا متوسل می‌شوم. گاهی خوابش را می‌بینم. در خواب مرا راهنمایی می‌کند و هوای ما را دارد. می‌دانم همه حواسش به من و بچه‌هاست.
بعد از شهادت علی به خاطر شرایط روحی‌ام روز تولد پسرم را فراموش کرده بودم، همان شب خواب شهید را دیدم. علی به من گفت تولد پسرم است چرا برایش تولد نگرفتی؟ بعد دیدم در خواب برای من کیک تولد آورد و خواهر و برادرهایم را هم دعوت کرده بود. در همان عالم رؤیا یک تولد خوب برایش گرفت. خیلی برایم جالب بود که او به این مسائل هم توجه دارد.
یک‌مرتبه دیگر هم بعد از شهادت علی بود که من از روستا تکان نخوردم. از فروردین ۱۴۰۰ که پیکرش را در روستای‌مان دفن کردیم تا اوایل مهر ماه دائم سر مزارش بودم. نمی‌توانستم یک روز را بدون زیارت مزارش بگذرانم. دائم سر مزارش می‌رفتم و با او حرف می‌زدم. از بعد از شهادت همسرم هم به خانه‌مان در بهبهان نرفتم و سر نزدم، نمی‌توانستم وارد خانه‌ای شوم که دیگر رنگ و عطری از علی در آن نبود.

خیلی حالم خراب بود. نزدیک مهر ماه بود که خانواده و دوستان از من خواستند به خانه خودم در بهبهان برگردم. گفتند باید بروی سر خانه و زندگی‌ات، بچه‌ها باید به مدرسه بروند و شرایط تحصیل در بهبهان برای آن‌ها بهتر است. اما من مخالفت می‌کردم و می‌گفتم نمی‌توانم از مزار علی دل بکنم! همان ایام بود که علی به خوابم آمد. او رو به من کرد و گفت باید کم‌کم وسایلت را جمع کنی بروی بهبهان! بروی سر زندگی‌ات! به فکر بچه‌هایمان باش. اگر می‌خواهی من شاد باشم باید اول شادی بچه‌هایم را فراهم کنی. باید دنبال تحصیل آن‌ها باشی، اینجا ماندنت کمکی نمی‌کند. من دلتنگی‌هایم را بهانه کردم، اما علی از من خواست که برگردم.»

تشییع شهید در کرونا

همسر شهید می‌گوید: شرایط آن روز‌ها در کرونا خیلی خاص بود. با همه این‌ها مردم همه آمده بودند تا تسلی خاطر خانواده شهید باشند. مردم را می‌دیدم که در مراسم همسرم با شکوه حضور داشتند. با اشک‌های ما اشک می‌ریختند و با بغض‌های ما بغض می‌کردند و افسوس از دست دادنش را می‌کشیدند. علی رفت، اما یاد و خاطر او برای همیشه در دل‌ها ماند.

اصرار به نگارش وصیتنامه

حلیمه شجاعی ادامه می‌دهد، دلتنگش که می‌شوم عکس‌ها و فیلم‌هایش را نگاه می‌کنم. برایش قرآن می‌خوانم. نبودنش خیلی برایم سخت است، فقط با خواندن قرآن و دعا سعی می‌کنم خودم را آرام کنم.
همان روز‌های آخر خیلی به من اصرار می‌کرد که برایش کاغذ و خودکار بیاورم تا وصیت و سفارش‌های لازم را انجام دهد، اما من نگران بودم، می‌ترسیدم و هراس داشتم. با خودم می‌گفتم اگر وصیتنامه‌اش را بنویسد حتماً او را از دست خواهم داد. دو شب آخر بود که به من گفت من امشب و فردا پیش تو هستم. این را که گفت من ترسیدم. شفاهی درباره بچه‌ها وصیت کرد و گفت سعی کن بچه‌ها را با ایمان بار بیاوری و نمازخوان باشند. به بزرگ‌تر‌ها احترام بگذارند. خودت سعی کن بچه‌ها را زیر پر و بالت نگه داری.
به من هم گفت سعی کن مثل گذشته زندگی کنی، با حجاب باشی و نمازت را سر وقت بخوانی. خیلی بر نماز اول وقت سفارش داشت. در مورد حفظ حجاب بچه‌ها هم توصیه‌هایی داشت و از من خواست همیشه حجابم را رعایت کنم. حتی به من سفارش کرده بود حواست به دخترمان باشد که ان‌شاء الله او هم چادر را به عنوان حجاب خودت را انتخاب کند. امیدوارم یادگاران شهید را آنطور که او می‌خواست و آرزو داشت تربیت کنم و ان شاءالله خودش و شهدا مرا در این مسیر کمک کنند و خدا ما را نیز عاقبت بخیر کند.»

پایان پیام/

منبع: فارس

کلیدواژه: علی شجاعی بیماری کرونا بعد از شهادت شهدای مدافع همسر شهید من گفت بچه ها روز ها

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.farsnews.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فارس» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۲۰۱۵۷۰ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابی‌ثانی

به گزارش خبرگزاری صدا و سیمای کهگیلویه و بویراحمد، شهید محمد سهرابی ثانی ۳۰ شهریور ۱۳۶۳ در خانواده‌ای مومن و متدین در روستای مله آبگاوان از توابع بخش موگرمون شهرستان لنده در استان کهگیلویه وبویراحمد دیده به جهان گشود.
خانواده‌ای کاملاً مذهبی که از راه کشاورزی و دامداری امرار معاش می‌کردند پدر و مادر سعی می‌کردند با کسب روزی حلال فرزندشان را بزرگ کنند تا سختی‌های روزگار هیچ گاه از ذهن فرزندانشان پاک نشود و خود ساخته و با اراده قوی و بردبار بزرگ شوند. یارو یاور پدر محمد از همان کودکی یار و یاور پدر بود و در کار‌های کشاورزی و دامداری پدر را یاری می‌کرد، از همان کودکی علاقه شدیدی به درس و تحصیل داشت و دوران ابتدایی را در مدرسه مله آبگاوان گذارند و بنا به ضرورت جهت امر تحصیل به شهرک سرآسیاب لنده مهاجرت کردند. شهید محمد سهرابی ثانی دوران راهنمایی را در مدرسه شهید ثانی لنده با موفقیت به پایان برد و همزمان با پایان امتحانات خردادماه به واسطه فقر مادی حاکم برخانواده به شهرستان بوشهر می‌رفت تا با کار در گرمای طاقت فرسا و هوای شرجی این شهر درآمدی برای خود و خانواده اش از طریق کارگری به دست آورد و خانواده رنج و سختی کمتری متحمل شوند. شهید باتوجه به عشق و علاقه‌ای که به رشته میکانیک داشت راهی دبیرستان کارو دانش خوارزمی شد تا دیپلم خود را در این رشته بگیرد. ورود به سپاه وی پس از سال‌ها فعالیت در بسیج و عضویت فعال این نهادانقلابی با توجه به فعالیت‌ها و حضور مداومش در برنامه‌های فرهنگی و مذهبی در مسجد در تاریخ ۳۰ شهریورماه ۱۳۸۴ با شرکت در آزمون ورودی سپاه پاسداران به عضویت تیپ ۴۸ فتح درآمد تا در نهادی منسجم‌تر و مقدس‌تر به میهن خود خدمت کند. درس در کنار جنگ این شهید والامقام پس از حضور در سپاه پاسداران راهی دانشگاه آزاد اسلامی یاسوج در رشته کارشناسی حسابداری شد تا شوق و ذوق به علم را بنا به تاکید رهبرش در خود بارور کند. وی سال‌های زیادی را با مشقت و سختی تحمل کرد تا سرپناهی برای خانواده اش بسازد که بعد از تکمیل منزل پدر با خاطری آسوده زندگی خود را ادامه دهد. شهید عاشق سپاه و بسیج بود وهمیشه می‌گفت: بسیج و سپاه دو بدنه تفکیک ناپذیرند و عزت و اقتدار ما را این دو و نیرو‌های مسلح ما به ارمغان می‌آورند. علاقه به خانواده او علاقه شدیدی به خانواده داشت و مرتب همه اعضای خانواده را به دیدار از آشنایان و انجام صله‌ی رحم دعوت و ترغیب می‌کرد وی همیشه عاشق کارش بود به طوری که وقتی می‌خواست به یاسوج برود طوری برنامه ریزی می‌کرد که تا قبل از ساعت هفت صبح درمحل کارش حاضر شود. نحوه شهادت شهید محمد سهرابی ثانی و سایر همرزمانش در تیپ ۴۸ فتح باتوجه به ماموریتی که داشتند عازم جبهه شمالغرب ایران اسلامی با هدف مبارزه با گروهک تروریستی پژاک در منطقه جاسوسان شدند. در تاریخ ۱۳ شهریور ۱۳۹۰ پس از وارد کردن ضربات سنگین به کومله‌ها و گروهک تروریستی پژاک در کمین نیرو‌های دشمن قرارگرفتند. ساعت ۶ صبح همان روز جاسوسان از ناحیه سینه و پهلو وی را مورد اصابت تیر قرار دادند و او به فیض عظیم شهادت نایل آمد. دقایقی بعد نیز دوست و همسنگرش شهید آیت صدیقی نژاد نیز به فیض عظیم شهادت نایل آمد و هر دو دست در دست هم به سوی معبود خویش شتافتند. سخن هم رزم: قاسمی از همرزمان شهید سهرابی ثانی می‌گوید: شب عملیات شروع شده بود محمد در میانه راه که داشت می‌رفت پیامکی برای من و چندنفر دیگر از دوستانمان فرستاد که به این شرح بود: (ضمن خسته نباشید از همه شما دوستانم طلب حلالیت می‌کنم) صبح روز بعد وقتی خبرشهادتش را شنیدیم فهمیدیم که شب هنگام فرشتگان به وی و سایر شهدای این عملیات نظر و توجه خاص داشته اند.  از زبان برادر شهید: شهیدعلاقه زیادی به ورزش فوتبال و فوتسال داشت و در کنار این دو علاقه‌ای زیادی نیز به ورزش‌های رزمی به خصوص کاراته و تکواندو داشت و دارنده چندمدرک در این دو رشته رزمی بود. به هرحال اگر فداکاری‌های شهید محمد سهرابی ثانی و سایر شهدای حریم امنیت ایران اسلامی نبود امروز ما طعم امنیت و آرامش را به این راحتی نمی‌چشیدیم و خدا می‌داند چه سرنوشت تخلی در انتظار ما بود. این شهید بزرگوار ۱۳ شهریورماه ۱۳۹۰ بر روی دستان مردم مومن و ولایتمدار شهرستان لنده تشییع و در گلزار شهدای شهرک سرآسیاب لنده در جوار سردار رشید سپاه اسلام شهید جان محمد کریمی آرمید تا مقبره اش زیارتگاهی باشد برای دلدادگان شهید و شهادت.

دیگر خبرها

  • میزبانی استان کرمان از ۴ شهید گمنام در سالروز شهادت امام ششم
  • شهادت و زخمی‌شدن شمار دیگری از ساکنان غزه
  • ۲ شهید گمنام در مسجد مقدس جمکران خاکسپاری می شوند
  • دو شهید گمنام در مسجد مقدس جمکران خاکسپاری می شوند
  • تشییع پیکر ۲ شهید گمنام در قم
  • گرامیداشت شهید جاویدالاثر احمد قلی قائدی در بن
  • نیم نگاهی به زندگی شهید محمد سهرابی‌ثانی
  • یادواره سردار شهید سیدمعروف ایرانی در صومعه سرا
  • یک خبرنگار دیگر در غزه شهید شد/ شهادت ۱۴۱ خبرنگار از آغاز جنگ
  • یادواره خانگی شهید جابر صمدی در چهار برج